باز این چه شورش است که در خلق عالم است
محرم :: بـےלּشـ ــ ـاטּ

بـےלּشـ ــ ـاטּ

ـهـمـیـشـهـ ـبــهــ ــ ــ ـانـهـ اے ـهـسـتـــ . . .

بـےלּشـ ــ ـاטּ

ـهـمـیـشـهـ ـبــهــ ــ ــ ـانـهـ اے ـهـسـتـــ . . .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
تبلیغات
بـےלּشـ ــ ـاטּ

آدمـے ڪـهـ منتظــر استــ...

هیچــ نشـاטּـهـ ے خاصے نـدارد

نهـ . . .

هیچــ نشـاטּـهـ اے نـدارد

فقــط با هر صــدا بر مے گـــردد

آخرین نظرات
لوگو
تبلیغات
تبلیغات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

یاابن الغریب ...

محرم


روضه‌های ماه محرمِ جدتان به کنار ...

از این‌جا به بعد دیگر کسی، از شرمِ رویِ شما، جرئت نمی‌کند از روضه‌های شام بخواند ...

ذکر مصیبت می‌کند: الشام الشام
تا یاد غربت می‌کند: الشام الشام

منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را

یک جا روایت می‌کند: الشام الشام


در این دیار پُر بلا هر کس به نوعی

عرض ارادت می‌کند: الشام الشام

هر سنگ با پیشانی مجروح خورشید

تجدید بیعت می‌کند: الشام الشام


قرآن پرپر روی نیزه غربتت را

هر دم تلاوت می‌کند: الشام الشام

.

.

.

 

میم عین

امام خامنه ای

 

یکی از شرایط مرثیه‌خوانی پایندی به صدق واقعه است و برای گریاندن مستمعین نباید از هر سخن بی‌اساسی استفاده کرد بلکه سوزندان قلب محبان اهل‌بیت (ع) به وسیله هنرنمایی در کیفیت بیان واقعه توسط مداحان باید تأمین شود و چه زیبا رهبر انقلاب فرمودند: اشک گرفتن از مردم که هدف نیست؛ هدف، آمیختن این دلِ اشک‌آلود که اشک را به چشم می‌رساند و چشم را اشکبار می‌کند به معارف زلال است؛ البته با هنرنمائى.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالروز ولادت حضرت زهرا (س) در جمع مداحان و ذاکرین اهل بیت(ع) توصیه هایی فرمودند که یکی از این توصیه ها پرهیز از استفاده از عبارات خاص برای گریاندن مردم با صدای بلند است ایشان در همین زمینه می فرمایند: 
«ما در مشهد یک منبرىِ معروفى داشتیم، خدا او را رحمت کند، مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم رکن الواعظین. او منبر می‌رفت و مردم پاى منبر روضه‌خوانى او مثل ابر بهار گریه می‌کردند؛ در حالیکه خودش هم بارها می‌گفت من اسم نیزه و خنجر نمى‌آورم. واقعاً هم نمى‌آورد؛ بنده ده‌ها منبر از او دیده بودم. حادثه را آنچنان هنرمندانه تصویر می‌کرد که مجلس را منقلب می‌ساخت؛ بدون اینکه بگوید «کشتند»، بدون اینکه بگوید «تیر زدند»، بدون اینکه بگوید «شمشیر چنین زدند» یا «خنجر چنین زدند»؛ اینها را نمی‌گفت. می‌توان با شیوه‌هاى هنرمندانه، روضه‌خوانى خوب کرد و گریاند.
البته این را هم به شما عرض کنم؛ اینکه آقایان مداح‌ها، و سابق‌ها روضه‌خوانها که ما حالا کمتر توفیق پیدا می‌کنیم ببینیم، اما در مواردى از افاضات مداح‌ها مستفیض می‌شویم، اصرار می‌کنند که بلند گریه کنید، لزومى ندارد؛ خوب، آرام گریه کنید.
وقتى می‌خواهند سینه بزنند، اصرار بر اینکه «صدا، صداى این جمعیت نیست»؛ یا وقتى مردم می‌خواهند صلوات بفرستند، اصرار بر اینکه «صلوات، صلوات این جمعیت نیست». بخواهید مردم صلوات بفرستند، ولو توى دلشان. گرم شدن مجلس به این شیوه‌ها، اصل نیست؛ کارى کنید که دل‌هاى مستمع را در اختیار بگیرید. دل مستمع وقتى در اختیار شما آمد، مقصود حاصل است؛ اگر آهسته هم گریه کند، باز مقصود حاصل است؛ اگر به شما توجه کرد، باز مقصود حاصل است.

 

بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه‌ى زهرا (س)

13/3/1389

در دیدار مداحان اهل‌بیت (ع)
و در سالروز ولادت حضرت امام خمینى (ره)

میم عین

حسین 

 

گفتاری از حجت الاسلام والمسلمین میرباقری

 

عاشورا، کانونی برای سلوک

درست است که از حادثه ی عاشورا قرن هاست می گذرد؛ اما عاشورا حادثه ی جاری در تاریخ است. هر سال که عاشورا فرا می رسد، لازم است که با یک سلسله مراقبه ها و محاسبه های خاص عاشورا، به استقبال این موسم شریف برویم. چرا که برای درک عاشورای هر سال همانند درک شب قدر، مراقبه های تازه و مختص آن سال لازم است.

کتاب های "المراقبات" که از علمای بزرگ شیعه برای ما به یادگار مانده است، برنامه ها و مراقبه هایی را درخود جای داده اند که اهل سلوک، نسبت به رعایت آن در طول سال احتمال خاصی دارند. هیچ سالکی به بهانه انجام دادن برنامه های سلوکی یک سال، برای مقید شدن به آن ها در طول سال های دیگر سر باز نمی زند. بلکه هر سال محاسبه های جدیدی را آغاز می کند تا طریق تازه ای را طی کند.

در احوالات بزرگان ما نقل شده است که ایشان در ماه رمضان برنامه هایی را برای خود مقرر می کردند تا به درک فیض شب قدر نائل شوند. اگر به این فضیلت نمی رسیدند، سعی می کردند به هر ترتیبی که شده در آخر ماه رمضان جبران ما فات کنند. در نهایت، اگر از این فیض هم محروم می شدند، از فردای ماه رمضان برای ماه رمضان و شب قدر سال بعد، خود را محیا می کردند.

برای درک محرم وعاشورا نیز چنین سلوکی وارد شده است. با آغاز محرم، شیعیان و محبان اهل بیت یک سلسله مراقبه، مشارطه و محاسبه هایی را آغاز می کنند تا در روز عاشورا به کاروان حسینی ملحق شوند. اما آنان که از قافله جا می مانند، از فردای عاشورا نیز باید مراقبه، مشارطه و محاسبه هایی را آغاز کنند تا به حول و قوه الهی به کاروان عاشورای سال بعد ملحق شوند. رابطه ی ما با عاشورا هیچ وقت تمام شدنی نیست و این سلوک همیشه جاریست.

بنا به آموزه های اهل بیت برای سلوک باید سه گام اصلی را طی کرد:

اولا: انسان باید توجه کند و شرط ها و میثاق هایی را از خود بگیرد؛ که مرحله مشارطه است.

ثانیا: مراقب باشد تا به شرط هایی که بسته و میثاق هایی که تعهد داده، دقیقا عمل کند.؛ این گام دوم سلوک یعنی «مراقبه» است.

ثالثا: پس از مشارطه و مراقبه بر اعمال، باز گردد و میزان درستی و کمال عمل خود را محاسبه کند که به آن«محاسبه» گفته می شود.

مراقبه های قبل از عاشورا

مراقبه های قبل از محرم، ویژه قبل از عاشوراست. انسان باید در این مرحله توجه کند که چگونه آرام آرام، امام حسین علیه السلام در کربلا حاضر شدند و در آن سرزمین بار انداختند. چگونه کسانی که آمدنی بودند، به ایشان ملحق شدند و کسانی که رفتنی بودند از ایشان جدا گردیدند. چگونه کسانی که خود را از راه های دور و نزدیک به امام حسین در کربلا رساندند، امام را شناخته بودند. و چگونه کسانی که تا کربلا آمدند و با امام بوند اما نتوانستند با امام بمانند و در نتیجه از ایشان جدا شدند، کسانی بودند که به نور امام راهی نیافته بودند.

خیلی از آن هایی که از امام حسین جدا شدند، به ایشان تعلق داشتند و محب ایشان بودند؛ اما این تعلق و وابستگی به امام، پس از تعلق و وابستگی شان به دنیا بود. به همین دلیل نصرت و یاری شان به سید الشهدا، در حجاب تعلقات دست و پا گیر دنیا قرار گرفت. آن ها، با آنکه دوست داشتند که امام حسین را یاری کنند، اما وقتی به سید الشهدا رسیدند که کار از کار گذشته بود و عاشورا به پایان رسیده بود.

با توجه به این صحنه هاست که انسان متوجه خودش می شود و با خود محاسبه می کند. محاسبه می کند که آیا توانسته است نور امام را از روزنه کوچک این جسم ببیند و یا آنکه هنوز محجوب مانده است؟ در این مرحله از محاسبه است که انسان باید ببیند ندای سید الشهدا را که فرمودند: «من کان بازلا فینا محجته علی لقاء الله نفسه، فلیرحل معنا» شنیده است یا نه! اگر شنیده ایم، آیا از اهل سبقت و سرعت بوده ایم یا نه؟ آیا از کسانی نیستیم که کندی و سرعت کمشان، آن ها را از قافله سید الشهدا به تاخیر انداخت و جدایشان کرد؟ آدم سالک و محاسب وقتی حوادث قبل از عاشورا را می بیند متوجه جایگاه خودش می شود و خود را محاسبه می کند. محاسبه می کند که آیا مثل «ترنماه» نیست که کاروان سید الشهداء را در نزدیکی کربلا درک کرد، اما بهانه ی بردن آذوقه برای همسر و فرزندانش، او را از فیض همراهی با سید الشهداء جدا کرد؟

انسانی که اهلیت همراهی با سید الشهداء را دارد، برای امام و همراهی با امام شرط نمی گذارد و نصرت و یاری خود را به چیزی مشروط نمی کند. داشتن شرط برای همراهی، اولین حائلی است که مانع می شود و در آخر نیز او را از امام خود جدا می کند. به طوری که حتی اگر تا جایی توفیق معیت و همراهی امام را هم داشته باشد، لحظه ای می رسد که او را از امام جدا می کند.

مثل «ضحاک مشرقی» که با امام حسین به کربلا آمد، ولی قید کرده بود که یاری و همراهی من با شما تا جایی است که امید به پیروزی و غلبه شما وجود داشته باشد؛ اگر مطمئن شدم که امید پیروزی در کار نیست دیگر بیش از آن با شما عهدی ندارم. همین شرط بود که او را از عاشورا محروم کرد. ضحاک تا ظهر عاشورا صبر کرد و وقطی برای او قطعی شد که پیروزی در کار نیست و کار با شهادت سید الشهداء و یارانش به پایان خواهد رسید، مرکب خود را که در خیمه ها پنهان کرده بود سوار شد و پس از اجازه از امام، کربلا را ترک کرد. ضحاک مشرقی در لحظه غربت امام حسین علیه السلام و در لحظه ای که عالی ترین و ناب ترین جذبه های ایشان ساطع می شد و از قوی و ضعیف دستگیری می کرد، هیچ نوری دریافت نکرد و رشته تعلقش از سید الشهداء بریده شد.

این ها مراقبه و محاسبه های قبل از عاشوراست. با توجه به این عبرت ها و اتفاق های کاروان عاشوراست که انسان می تواند متوجه شود که آیا مخاطب ندای الهی قرآن بوده است یا نه.

«یا ایها الذین آمنوا، استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم»

فرصت تا عاشورا همیشه کوتاه است. در این فرصت کوتاه باید اهل کاروان خود را به قافله امام حسین برسانند. با محاسبه های قبل از عاشورا، انسانی که قصد همراهی با ولی خدا را دارد باید ببیند، اگر وابستگی و تعلقی حرکت او را کند می کند آن را کنار بگذارد. اگر شرطی برای همراهی با امام دارد، آن را کنار بگذارد و فاصله بین خود و امام را بردارد. باید همه تلاش خود را بکند که حتی اگر تا ظهر عاشورا هم شده تعلقات خود را کناری بنهد و مثل «حرّ» در کنار امام حاضر شود. حرّ اگر چه تا ظهر عاشورا در مقابل امام و صف سید الشهداء علیه السلام بود، اما در مدت هم سفری با ایشان، با محاسبه و دقت خود را سنجید و از تعلقات خود را آزاد کرد و در نهایت به همراهی ایشان رسید؛ و در رکاب ولی خدا به شهادت نائل شد.

 

سلوک با عاشورا، راه ورود به حرم امنیت الهی

سلوک با عاشورا، راه ورود به حرم امن ولایت ولی خداست. پس از مراقبه و ورود به وادی همراهی با ولی خداست که می بینیم این وادی، سرای آسایش و رحمت و امنیت است. اما همین وادی امن و رحمت برای کسانی که وارد این حوزه نشده اند، به واسطه ی امتحانات و آزمایش ها و سختی عبور از آن ها، جلوه بسیار صعبی دارد. «الجنه حُفّت بالمکاره و النّار حُفّت بالشهواه». لذت هایی که جهنم را در بر گرفته است، انسان را به جهنم؛ و مکارهی که بهشت را محاصره کرده است، او را به بهشت دعوت می کند.

ابراهیم خلیل الرحمن، نمونه کامل آن دسته از انسان های ملحق شده است. این یقین و اعتماد به خداست که همه آتش ها را گلستان می کند. مشکل انسان ها برای ورود به محیط امن ولایت همین است؛ چرا که آتش نفس شعله می کشد. سخت ترین مساله، اصل ورود و اهل راه شدن است؛ یعنی جایی که باید حجاب نفس و خودخواهی را کنار زد. از برخی علمای اخلاق نقل شده است که لذت های دنیا مثل بادام بو داده و گوشت کباب شده در تله ی شکارچی است. این همه بوی وسوسه برانگیز طعام برای آن است که او را به تله بکشاند. تله ای که از آن نجات و رهایی نیست.

باطن دنیا نیز مکاره است. اما ظاهر اغواگر آن انسان را دعوت می کند. باطن سختی عبور از پل صراط نیز همین مکاره دنیا در مسیر الحاق به ولایت است. وقتی قیامت جلوه می کند این پل از مو باریک تر می شود و عبور از آن سخت تر. ورود به محیط ولایت «صعب مستصعب» است، اما پس از ورود به آن حصن حصینی خواهد بود که آدمی در امنیت و اطمینان کامل به سر برده و هیچ عذابی او را تهدید نخواهد کرد.

«ولایت علی بن ابی طالب حصنی؛ فمن دخل حصنی امن من عذابی».

در عاشورا کسانی که به این محیط وارد شدند، خود را فراموش کردند و جذبه های ولایت سید الشهداء به گونه ای آن ها را با خود برد که خبر از رنج ها نداشتند. همه تعلقات خود را پشت سر گذاشتند و به تعبیر دیگر، همه آن صحنه های سخت که هر کدام برای زمین گیر کردن هزاران سالک کافی بود، برای آن ها گلستان شد. از طرف دیگر کسانی که به دنبال کوچک ترین لذت بودند، همه لذت ها دامن گیرشان گردید و آن ها را زمین گیر ساخت.

 صفوف انسان ها در سلوک با عاشورا

برای انسانی که به عاشورا رسیده است و همراه امام شده است، مراقبه بعد از عاشورا مراقبه در مراتب حضور است. چنین فردی باید محاسبه کند که آیا حقیقتا به آن هایی که در روز عاشورا همه چیز خود را در راه ولی خدا بزل کردند، پیوسته است یا نه؟ آیا به جایی رسیده است که حاضر باشد در مقابل ولی خدا قطعه قطعه شود، اما ولی خدا بتواند نماز خود را بخواند؟

اما مراقبه برای انسانی که به عاشورا نرسیده، متفاوت از کسی است که به مراتبی از حضور در عاشورا رسیده است. کسی که از قافله امام حسین جا مانده، ابتدا باید از تجربه دیگران بهره بگیرد. این تجربه ها، برای کسانی که در ابتدا تسلیم امر ولی خدا نشده اند و از فیض وصول به عاشورا محروم گردیده اند، غنیمت است. لذا در صحنه عاشورا، انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند:

گروه اول) گروهی که قبل از تجربه کردن، عهد می بندند و پای عهدشان استقامت می کنند. آن ها از خطر فرار نمی کنند و پای خطر می ایستند. وقتی هم که به راه افتادند، خطر و آتش برای آن ها گلستان می شود و محیط امن ولایت برای آن ها دریای رحمت و بهشت می گردد.

تا قبل از عاشورا انسان باید مراقب این نوع از سلوک باشد. چرا که میل به فتوحات و غنائم دنیایی در دل همه اهل دنیا وجود دارد. این غنائم است که فرق می کند و الا انانیت در دل همه هست. نباید فراموش کنیم که غوغای عاشورا را میل های پست دنیایی در جبهه باطل به پا کرد. این میل های باطل، اصحاب عمر سعد را به جایی کشاند که کشتند و بردند و غارت کردند و از هیچ جنایت و ظلمی در حق ولی خدا، فرو گذاری نکردند.

ما باید باور داشته باشیم که هر سال موسم عاشورا، موسم تجدید عهد و پیمان با ولی خداست. گویی تا قبل از ظهر عاشورا، هیچ کدام از صحنه های عاشورا رخ نداده است. باور و رفتار ما باید همانند کسی باشد که هنوز وارد میدان تجربه این ابتلای بزرگ نشده و فرصت برای حضور در کنار ولی خدا و نصرت سید الشهداء برایش هنوز باقی است.

سختی معیت و همراهی با سید الشهداء نباید باعث از دست دادن این فیض عظیم گردد. چنین آدمی اگر بعد از عاشورا محاسبه کند خواهد دید که از نفس و دنیا و تعلقاتش گذشته و به مقام معیت نائل گردیده است. حال بعد از این معیت، فقط درجه حضورش فرق خواهد کرد. یا مثل سعید ابن عبدالله، زهیر، بریر خواهد بود و یا در مقام حبیب ابن مظاهر؛ و یا لااقل در مقام حرّ حضور خواهد داشت. چنین فردی باید برای سال آینده خود چنان برنامه ریزی کند که به مرتبه ای بالاتر از معیت و قرب ولی خدا دست یابد.

گروه دوم) جمع دیگری در این میان است که اهل خطر نیستند. آن ها وقتی از عاشورا می گذرند و محاسبه می کنند، در می یابند که به قافله سید الشهداء نرسیده اند. در می یابند که تمنیات و تعلقات پایشان را بسته و سختی همراهی با سید الشهداء مانع حرکت شان شده است.

این گروه باید از تجربه دیگران درس بگیرند. مرور کنند که عاشورا تمام شد؛ عده ای رفتند و سر و دست دادند؛ همه سختی ها را به جان خریدند ولی ایام سختی گذشت. «صبروا ایاما قلیله، اعقبتکم راحته طویله». این ها باید مرور کنند و ببینند که آیا اصحاب امام حسین سختی کشیدند یا آن هایی که جلوی امام حسین صف آرائی کردند و برای خود درکات جهنم را از پیش تدارک دیدند؟ آیا آتش سختی ها برای اصحاب سید الشهداء گلستان نشد؟ آیا تمنیات سپاه عمر سعد آن ها را آن چنان پست و خوار و ذلیل نکرد که مجبور شدند تملق انسان های پستی همچون ابن زیاد را بگویند؟ آیا رسیدن به دنیا ارزش این را دارد که انسان در مقابل ابن زیاد و یزید ذلیل و تملق گو شود؟ طمع دنیا آیا این ارزش را دارد که آدم به امام حسین جسار کند؟ آیا ملک ری چنین ارزشی را دارد؟ روح انسان واقعا به این حد قانع می شود؟

علاوه بر این، آیا کسانی که به خاطر دنیا، پشت به سید الشهداء کردند مگر دنیا به آنها وفا کرد؟ آنچه تاریخ نقل می کند این است که یکی از لشکریان عمر سعد بعد از عاشورا، غصه می خورد و می گفت برای جنگ با سید الشهداء 10 درهم خرج کرده اما تنها 4 درهم به دست آورده است!

مگر سید الشهداء به عمر سعد نفرمودند: «برای چه با من می جنگی». و او در جواب داد: «به خاطر ملک ری». حضرت رسیدن به بهتر از ملک ری را به او قول دادند. اما عمر سعد جواب داد که از خوف جان و مال و ناموسم در مقابل یزید بیمناک است. حضرت امنیت جان و مال و ناموسش را هم تضمین کردند؛ اما باز هم نپذیرفت. حضرت در آخر به او نهیب زدند و فرمودند: «به گندم ملک ری هم نمی رسی»! عمر سعد گستاخی کرده و گفت: «جو ری هم برای من کافی است».

وقتی آدم این صحنه ها را می بیند و محاسبه می کند، متوجه می شود که زیان کار چه کسی است. تاریخ نشان می دهد که عمر سعد حقیقتا به هیچ نرسید. وقتی به کوفه بازگشت، ابن زیاد قباله ملک ری را از او مطالبه کرد. عمر سعد از ترس ابن زیاد مخفی شد و تا زمان قیام مختار به صورت پنهانی زندگی کرد. در آخر هم سرش را در بسترش جدا کردند.

آن هایی که بر بدن امام حسین اسب تاختند، مگر از دنیا چیزی نصیبشان شد؟ وقتی به کوفه بازگشتند ابن زیاد به آن ها پاداش کمی داد. اعتراض کردند که ما کار بزرگی کردیم و بر بدن بهترین انسان ها اسب تازاندیم. ابن زیاد نه تنها بر پاداش آن ها نیافزود، که در جواب گفت: «اگر می دانستید آن ها بهترین انسان ها هستند، پس چرا آن ها را کشتید؟!»

وقتی شرح حال کسانی که سید الشهداء را تنها گذاشتند می خوانیم، باید محاسبه کنیم و ببینیم آیا آن هایی که در مکه ماندند و به طواف کعبه مشغول شدند و حجت خدا را تنها راهی کربلا کردند، فائز شدند و یا حرّ؛ که بالاخره تا ظهر عاشورا هم که شده بود، خود را به صف یاران و همراهان سید الشهداء رساند؟ آیا زهیر در معامله سود کرد که فقط با دیدن غربت و تنهایی سید الشهداء و قبل از جمع شدن لشکر کوفه، حتی زن و فرزند و آذوقه را رها کرد و خود را به حجت خدا ملحق نمود؛ یا ترنماه، که به خاطر آذوقه ی خانواده اش که در یمن در امن و امان بودند، معیت و همراهی با سیدالشهداء را از دست داد؟

این محاسبه ها باعث بیداری انسان می شود تا وی متوجه گردد معامله چه کسی سودآور و معامله چه کسی زیان آور بوده است. آن هایی که بهشت جاودان را خریدند سود بردند و یا آن هایی که به خاطر دنیا، ذلت و تملق گویی پست ترین انسان های تاریخ را گفتند و به آخرت خود پشت پا زدند و در نهایت آسایش دنیا را هم به دست نیاوردند؟!

کسانی که قبل از عاشورا با امام بیعت کرده بودند می دانستند گندم ری که هیچ، همه ی دنیا هم ارزش این را ندارد که از کنار سید الشهداء دور شوند و ایشان را تنها بگذارند. جمله ی زهیر در شب عاشورا دقیقا همین نکته را متذکر می شود. «اگر همه دنیا خوشی بود و لذت و جوانی و رفاه؛ ما بودن با شما را به همه این ها ترجیح می دهیم.»

انسانی که در مراقبه قبل از عاشورا شکست خورده است، لااقل باید با مراقبه های بعد از عاشورا متوجه همراهی با ولی خدا شود و خود را به صف ایشان ملحق کند. با محاسبه های بعد از عاشورا است که انسان باید عبرت بگیرد که جدایی از ولی خدا و خدای نکرده درگیری با ایشان چه عواقبی در پی دارد!

اگر به ما گفتند هر وقت یاد اما حسین افتادید بگوئید: «یا لیتنا کنا معکم فافوز فوزا عظیما» ناظر به مراقبه های بعد از عاشوراست. ورود به حریم ولایت کار سختی است. هر کسی را راه نمی دهند. در این حریم حساب کسانی مثل ضحاک مشرقی که برای همراهی با سیدالشهداء شرط می گذارد؛ با حساب کسانی مثل زهیر و بریر و حبیب جداست. آیا کسانی که وقتی امام حسین در شب عاشورا بیعت خویش را از آن ها برداشت و حوادث فردایش را بیان فرمود؛ اما آن ها پروانه وار گرد امام حسین ماندند و سوختند، شایسته تحسین و غبطه نیستند؟ وآیا کسانی که در ظهر عاشورا اسب خود را برداشتند و از متن بهشت و به متن جهنم رفتند مستحق لعن و نفرین نیستند؟ «لعن الله امه سمعت وایعتک و لم ینصرک»

نتیجه:

انسانی که قصد سلوک با ولی خدا را دارد، باید بعد از عاشورا یک سال با خود تمرین کند و ریاضت بکشد. یک سال هر روز با خود بگوید: «یا لیتنا کنا معکم فافوز فوزا عظیما». هر روز با خود محاسبه کند و جایگاه خود را در نسبت با سید الشهداء کشف نماید. باید هر روز در خانه ی خدا از محرومیت ولی الله گریه کند. حتی برخی گفته اند که نوعی از گریه بر عاشورا، گریه ی محرومیت از نصرت ولی خداست. هر روز بر امام حسین گریه کند که چرا دنیا مرا از شما جدا کرد و من به عاشورا نرسیدم. چرا که «بل الانسان علی نفسه بصیره». انسان خود می داند که آیا آماده نصرت سیدالشهداء بوه است یا نه؟!

البته نکته ی قابل توجهی این جاست که تامل برانگیز است. انسان حتی می تواند به گونه ای توبه کند که فاصله او با عاشورا برداشته شود و به سید الشهداء ملحق گردد. مثل «ابراهیم مجاب» از فرزندان امام موسی ابن جعفر که ضریح مجزایی در حرم امام حسین دارد. داستان ابراهیم مجاب، داستان الحاق به عاشورا و سیدالشهداء درعین بعد زمانی است. و یا کلام جابرابن عبدالله انصاری که وقتی در اربعین به کربلا آمد به عطیه گفت: «ما در ثواب این قوم شریک هستیم. از رسول خدا شنیدم که فرمود: کسی که قومی و عملشان را دوست بدارد، با آن ها محشور می شود».

البته دوست داشتن تنها کافی نیست بلکه باید اشک محرومیت از نصرت سیدالشهداء مدام جاری شود که نکند ظهر عاشورا فرار کنیم. نکند که اصلا در اردوگاه ابن زیاد باشیم. نکند در عاشورا دل ما پیش غصه ها و آرزوهای خودمان باشد و ولی خدا را فراموش کنیم.

عاشورا همواره ما را به محاسبه و مراقبه می خواند. از یک طرف برای کسانی که عاشورا را درک کرده اند مراقبه ی جدیدی آغاز می شود. فاصله حر با حبیب ابن مظاهر زیاد است. باید این مسیر را طی کرد تا به حبیب شدن رسید. از طرف دیگر، عده ی دیگری هم که از عاشورا جا مانده اند و در عاشورایی که گذشته است در قفس و زندان نفس خود محبوس شده اند، یک سال فرصت دارند تا برای رفع حجاب های ظلمانی خود ریاضت بکشند. باید بر محرومیت خود از نصرت ولی خدا گریه کنند.

اگر این محاسبه ها و مراقبه ها در طول سال ادامه یابد، امید آن است که سال آینده به عاشورا ملحق شود و از فیض معیت با سید الشهداء محروم نماند.

میم عین

نور ضریح

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

میم عین

حسین

عطری گلور محرمین

هر یره قاره چکدیلر

فاطمه نوحه باشلادی

گویلره قاره چکدیلر

سسلوری صاحب الزمان

سینه زنان عالمی

قاره لباسوزی گیون

گلدی حسین محرمی

قانه حسینی آز گالور

اهل ستم بویاندرا

کوفه رعیتی گلور

خیمه شاهی یاندورا

باشلاری نیزیه ورا

سینه ده آت دولاندرا

خیمه سرای عترت

حیدره قاره چکدیلر

التماس دعا

میم عین
تبلیغات