باز این چه شورش است که در خلق عالم است
بایگانی آبان ۱۳۹۱ :: بـےלּشـ ــ ـاטּ

بـےלּشـ ــ ـاטּ

ـهـمـیـشـهـ ـبــهــ ــ ــ ـانـهـ اے ـهـسـتـــ . . .

بـےלּشـ ــ ـاטּ

ـهـمـیـشـهـ ـبــهــ ــ ــ ـانـهـ اے ـهـسـتـــ . . .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
تبلیغات
بـےלּشـ ــ ـاטּ

آدمـے ڪـهـ منتظــر استــ...

هیچــ نشـاטּـهـ ے خاصے نـدارد

نهـ . . .

هیچــ نشـاטּـهـ اے نـدارد

فقــط با هر صــدا بر مے گـــردد

آخرین نظرات
لوگو
تبلیغات
تبلیغات

۲۳ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

اروپایی‌ها می‌گویند در تاریخ مشرق زمین مبالغه‌ها و اغراق‌ها زیاد است و راست هم می‌گویند. مثلا آقای دربندی در "اسرار الشهاده" نوشته است عدد لشکریان عمر سعد، سواره‌شان ششصد هزار نفر و همه اهل کوفه بودند! مگر کوفه چقدر بزرگ بود؟ کوفه یک شهر تازه سازی بود، هنوز سی ‌و پنج سال بیشتر از عمر آن نگذشته بود، چون کوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند. کوفه هم به همین دلیل مرکز سپاهیان اسلام بود. این شهر را عمر دستور داد در اینجا بسازند برای این که لشکریان اسلام در نزدیکی ایران یک مرکزی داشته باشند. در آن زمان معلوم نیست همه جمعیت کوفه آیا به هفتاد هزار نفر، هشتاد هزار نفر، صد هزار نفر می‌رسیده یا نه.
میم عین

حربن یزید

حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع) چنین جایگاه وارسته ای نداشت و به گفتة خودش مأمور بود و معذور! اما ادب و تواضع حر در مقابل سالار شهیدان، سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. حر، جذاب ترین الگوی توبه برای خطاکاران است.

داستان شگفت انگیز حرّ بن یزید ریاحی را کتاب های مهمی مانند ابومخنف، لهوف سید بن طاووس، صفحه صد و سی و هفت، ارشاد مفید جلد دوم صفحۀ هفتاد و هشت، بحار علامۀ مجلسی جلد چهل و چهار، معالی السبطین جلد یک، پیشوای شهیدان مرحوم آیت الله صدر صفحۀ صد و هشت، عنصر شجاعت آیت الله کمره ای جلد سوم صفحۀ چهل ونه، نقل کردند، که خلاصه ای از آن به این مضمون است: 
 
کاروان سیدالشهداء ع وقتی از منزل ذغاله خواست به طرف کوفه حرکت کند، امام حسین ع فرمان داد آب بردارید، فراوان هم بردارید. دستور امام اطاعت شد. کاروان با آب فراوان حرکت کرد، در حالی که مسیر را می پیمودند، یکی از یاران تکبیر گفت، امام هم تکبیر گفت. اما از او پرسید برای چه تکبیر گفتی؟ گفت: درختان خرما دیدم. دیگران گفتند: ما با این صحرا آشنا هستیم، درخت خرمایی وجود ندارد، فرمود: به دقت بنگرید چه می بینید؟ گفتند: گردن های اسب. فرمود: من هم چنین می بینم. 
 
که ناگهان سپاه ابن زیاد در حالی که سخت تشنه بودند از راه رسیدند. امام دستور داد آن ها را سیراب کنید، اسب هایشان را هم آب دهید. یاران امام که آب فراوانی برداشته بودند همۀ سپاه دشمن و اسب هایشان را سیراب کردند. ظرف پر آب را حتی چند بار جلوی دهان اسبان گرفتند تا کاملاً سیراب شوند. ابن طعان می گوید در زمرۀ سپاهیان حر بودم، عقب مانده بودم، وقتی رسیدم همه آب خورده بودند و سیراب شده بودند، اسب ها را هم سیراب کرده بودند، امام حسین ع وقتی مرا دید و تشنگی مرا مشاهده کرد، شتر آب آوری را به من نشان داد که مشک پر آب بارش بود، فرمود آن را بخوابان و آب بخور. 
 
من شتر را خواباندم، دهانۀ مشک را به دهان گذاشتم، از گوشۀ دهانم آب می ریخت نمی توانستم بخورم، خود حضرت حسین پیش آمد و دهانۀ مشک را لوله کرد، به دهان من گذاشت تا سیراب شدم، اسب من هم آب خورد تا سیراب شد. سپاه کوفه با ریاست حرّ ابن یزید پس از سیراب شدن یک مقدار استراحت کردند تا ظهر شد. 
 
در اینجا حرّ ابن یزید با نیروی ادب یک قدم به سوی حق آمد، چگونه؟ وقت ظهر امام به حجاج ابن مسروق، مؤذن ارتش خودشان فرمودند اذان بگو. سپس به حرّ فرمود آیا نمازت را با لشکر خودت می خوانی؟ فرماندۀ سپاه دشمن، نان خور یزید، بر خلاف انتظار گفت: نه، بلکه نماز را با تو می خوانم. این ادب و این نمازی که او خواست پشت سر حضرت بخواند، در حقیقت پشت کرده به فرهنگ دشمن بود و او را یک قدم به سوی پروردگار پیش برد و این کارش کلیدی برای گشوده شدن درهای رحمت حق به سوی او بود. نماز خواندند و امام خطبه ای را خواندند، تا وقت نماز عصر شد. باز حرّ ابن یزید نماز عصر را به حضرت اقتدا کرد، پس از نماز بین امام و حرّ گفتگو دربارۀ مردم کوفه و بازگشت امام به مکه یا مدینه آغاز شد. ولی حرّ اصرار کرد که من مأمورم شما را به کوفه ببرم. 
 
امام در برابر حرّ فرمودند: (سَکَلتکَ اُمُّک) مادر به عزایت بنشیند، چه می خواهی؟ حرّ یک مقدار سکوت کرد، سپس به حضرت نظر کرد و گفت (اَما وَ اللهِ لَو غیرُکَ مِنَ العَرَب یَقولُ حالی وَ هُوَ عَلی مِثلِ تِلکَ الحالَةِ الَّتی أنتَ عَلَیها ما تَرَکتُ ذِکرَ اُمِّهِه بِسَّکن أن أقولَها کائِناً ما کان وَ لکِن وَ الله مالی إلی ذِکر اُمِّک مِن سَبیل إلّا بِأحسَنِ ما یُقدَرُ عَلَیه) به خدا سوگند اگر غیر تو از عرب این کلمه را به من می گفت و در یک چنین گرفتاری که تو هستی قرار داشت، من او را رها نمی کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگی یاد می کردم، قطعاً پاسخش را می دادم، ولی به خدا سوگند من حق ندارم نام مادرت را جز به نیکوترین وجه مقدور به زبان جاری کنم. 
 
بعد از نماز این مرحلۀ دوم ادب حرّ بود که نشان داد به خاطر این احترام به حضرت زهرا، درهای رحمت خاصّ حق به روی او باز شد. گذشت تا روز عاشورا، با این که عمر سعد به او ترفیع مقام داده بود، ولی حال توبه و نورانیّت عجیبی به او دست داد و با کمال خضوع و تواضع با یاد ندایی که اول سفر شنیده بود که او را به بهشت بشارت دادند، به سوی خیمه های امام حرکت کرد. 
 
نزدیک خیمه پیاده شد، دو دستش را روی سر گذاشت، چون به امام نزدیک شد، خودش را روی زمین انداخت، روی خاک انداخت و مرتب می گفت: (اللهمَّ إلیکَ أنَبتُ فَتُب عَلیِّ) خدایا من توبه کردم، توبۀ مرا بپذیر. (فَقَد آرعَبتُ قُلوبَ اُولیائِک وَ اُولادَ بَیتِ نَبیِّک) من دل بندگان تو را به هراس ا نداختم، خدایا دل دختر پغمبرت را، دل فرزندان دختر پیغمبر تو را به ترس انداختم. 
 
حضرت فرمودند: (إرفَع رَأسَک) سرت را بردار. عرضه داشت: یَابنَ رَسولِ الله، من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به مدینه مانع شدم، من راه را به تو بستم، واقعاً برای من جای توبه وجود دارد؟ حضرت فرمود: (نَعَم، یَتوبُ اللهَ عَلَیک) بله جای توبه وجود دارد، سرت را از روی خاک بردار، خدا توبۀ تو را پذیرفت. سپس به طوری که شیخ ابن نما در کتاب منتخب نقل می کند، به حضرت گفت: یابن رسولِ الله وقتی از کوفه بیرون آمدم، از پشت سر صدایی شنیدم که می گفت: ای حرّ: تو را به بهشت بشارت باد. 
 
حضرت فرمود: (أسَبتَ أجراً وَ خِیرا) پاداش خدا و خیر را خوب تشخیص دادی که از یزیدیان بریدی و به اهل بیت پیوستی و خوب خودت را به آن بشارت رساندی. بعد اجازه گرفت، به میدان رفت، بعد از جنگ سختی که با مردم کوفه کرد شهید شد. یاران امام بدنش را از زمین برداشتند آوردند تا نزدیک خیمه ها، در پیشگاه حضرت حسین روی زمین گذاشتند، امام بالای سرش نشست و به رخسارۀ خون آلودش دست محبت کشید، غبار از چهره اش پاک کرد و این جمله را فرمود: (أنتَ الحُر کَما سَمَّتکَ اُمُّکَ حُرُّ فِی الدُّنیا وَ سَعیدٌ فِی الآخِرَة) تو آزادی چنان که مادرت تو را به آزادی نام نهاد، در دنیا آزادی و در آخرت خوشبخت. 
 
فرمان شاه اسماعیل برای برداشتن دستمال از سر حر ریاحی 
 
وقتى آن دستمال را از سرش باز کردند، خون حر راه افتاد به طورى که قبر از آن پر شد، وقتى آن دستمال را بر سر بستند، خون باز ایستاد. 
 
عباس عزیزی در کتاب "فضائل و سیره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملی" به نقل از ایشان می‌نویسد: در کتابی به نقل از عده‌ای موثقین حکایت شده است که شاه اسماعیل وقتى بر بغداد دست یافت به مشهد حضرت امام حسین(ع) آمد و از برخى مردم شنید که به حر بن یزید ریاحى طعن مى‌زدند، وى به نزد قبر وى آمد و دستور داد که نبش قبر وى نمایند. 
 
او را خوابیده به همان وضعى یافتند که شهید شده و دیدند بر سر وى دستمال بسته شده، شاه اسماعیل خواست آن دستمال را بردارد؛ زیرا در کتب سیر و تواریخ نقل شده بود که آن دستمال حسین(ع) است که سر حر را در آن واقعه‌اى که مجروح شد بست و بر همان حالت دفن گردیده است؛ وقتى آن دستمال را از سرش باز کردند، خون حر راه افتاد به طورى که قبر از آن پر شد، وقتى آن دستمال را بر سر بستند، خون باز ایستاد وقتى دوباره آن را باز کردند خون راه افتاد، و هر چه خواستند به غیر آن دستمال جلوى خون را بگیرند ممکن نشد. 
 
پس بر آنها حسن حال حر روشن شد، شاه فرمان داد که بر قبر وى ساختمانى بسازند و خادمى براى قبر وى برگمارند تا در آن خدمت کند.

میم عین

کربلا

اصلاًحسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق پیچ وخمش فرق می کند
اینجاگدا همیشه طلبکار می شود
اینجا که آمدی کرمش فرق می کند
شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده، محتشمش فرق می کند
“صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین”
عیسای خانواده دمش فرق می کند
از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش
معلوم می شود حرمش فرق می کند
تنها نه اینکه جنس غمش جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق می کند
با پای نیزه روی زمین راه میرود
خورشید کاروان قدمش فرق می کند
من از حسینُ منی  پیغمبر خدا
فهمیده ام حسین “همش” فرق می کند

میم عین

امام خامنه ای

 

یکی از شرایط مرثیه‌خوانی پایندی به صدق واقعه است و برای گریاندن مستمعین نباید از هر سخن بی‌اساسی استفاده کرد بلکه سوزندان قلب محبان اهل‌بیت (ع) به وسیله هنرنمایی در کیفیت بیان واقعه توسط مداحان باید تأمین شود و چه زیبا رهبر انقلاب فرمودند: اشک گرفتن از مردم که هدف نیست؛ هدف، آمیختن این دلِ اشک‌آلود که اشک را به چشم می‌رساند و چشم را اشکبار می‌کند به معارف زلال است؛ البته با هنرنمائى.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالروز ولادت حضرت زهرا (س) در جمع مداحان و ذاکرین اهل بیت(ع) توصیه هایی فرمودند که یکی از این توصیه ها پرهیز از استفاده از عبارات خاص برای گریاندن مردم با صدای بلند است ایشان در همین زمینه می فرمایند: 
«ما در مشهد یک منبرىِ معروفى داشتیم، خدا او را رحمت کند، مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم رکن الواعظین. او منبر می‌رفت و مردم پاى منبر روضه‌خوانى او مثل ابر بهار گریه می‌کردند؛ در حالیکه خودش هم بارها می‌گفت من اسم نیزه و خنجر نمى‌آورم. واقعاً هم نمى‌آورد؛ بنده ده‌ها منبر از او دیده بودم. حادثه را آنچنان هنرمندانه تصویر می‌کرد که مجلس را منقلب می‌ساخت؛ بدون اینکه بگوید «کشتند»، بدون اینکه بگوید «تیر زدند»، بدون اینکه بگوید «شمشیر چنین زدند» یا «خنجر چنین زدند»؛ اینها را نمی‌گفت. می‌توان با شیوه‌هاى هنرمندانه، روضه‌خوانى خوب کرد و گریاند.
البته این را هم به شما عرض کنم؛ اینکه آقایان مداح‌ها، و سابق‌ها روضه‌خوانها که ما حالا کمتر توفیق پیدا می‌کنیم ببینیم، اما در مواردى از افاضات مداح‌ها مستفیض می‌شویم، اصرار می‌کنند که بلند گریه کنید، لزومى ندارد؛ خوب، آرام گریه کنید.
وقتى می‌خواهند سینه بزنند، اصرار بر اینکه «صدا، صداى این جمعیت نیست»؛ یا وقتى مردم می‌خواهند صلوات بفرستند، اصرار بر اینکه «صلوات، صلوات این جمعیت نیست». بخواهید مردم صلوات بفرستند، ولو توى دلشان. گرم شدن مجلس به این شیوه‌ها، اصل نیست؛ کارى کنید که دل‌هاى مستمع را در اختیار بگیرید. دل مستمع وقتى در اختیار شما آمد، مقصود حاصل است؛ اگر آهسته هم گریه کند، باز مقصود حاصل است؛ اگر به شما توجه کرد، باز مقصود حاصل است.

 

بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه‌ى زهرا (س)

13/3/1389

در دیدار مداحان اهل‌بیت (ع)
و در سالروز ولادت حضرت امام خمینى (ره)

میم عین

بسم رب الحسین علیه السلام

شبی ساکت و دلگیر

خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر

و نزدیک اذان بود که پیچید در آفاق همه نغمه ی تکبیر

نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش

که آن لحظه بود لحظه ی شیرین اجابت

و باز است به درگاه الهی در رحمت

شدم غرق عبادت

دو چشمم پر از اشک شد و روی لبانم همه سوگند

که یا رب تو رهایم کن ازین بند

و گفتم به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرببلایم

همانجا که دل از سوز فراغش شده بیتاب

همانجا که زده دست به دامان زمین خوشه ی مهتاب

همان وادی سوز و عطش و درد

همان وادی شرمندگی آب

همان وادی پاک حرم حضرت ارباب

همانجا که زمینش همه نور است

حضور است ، حماسست ، غرور است

پر از شور و شعور است

شرفمند تر از وادی طور است

و فرش حرمش از پر حور است

و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است

همانجا که حرمخانه ی دلهاست

و عشقش همه در آب و گل ماست

عبادتگه موسی است

دخیل حرمش حضرت عیسی است

زیارتگه زهراست

چه زیباست ، چه غوغاست

خدا محو تماشاست

به یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست

مکانی که قدم رنجه نمودست گل یاس

طوافش کند از عشق و احساس

به لبهاش بود ذکر ابالفضل

و دریای دو چشمش پر الماس

همان کعبه ی کوچک که بود نام قشنگش کف العباس

مکانی که در آن عشق زند موج لبالب

همانجا که زند پر دل من هر دم و هر شب

همانجا که به خاکش همه جا هست نشان از قدم محترم حضرت زینب

همان خاک که هم بدر و احد خندق و احزاب و حنین است

همانجا که زمین معرکه ی عشق حسین است خیابان

همان جا که دل از عالم هستی برباید

بهشتی که معروف به بین الحرمین است

و گفتم به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرببلایم

(ناشناس)

میم عین
تبلیغات